معرفی کتاب عملیات پنهانی فروپاشی شوروی :
کتاب عملیات پنهانی فروپاشی شوروی ، اثری از فردریک فورسایت درباره علل فروپاشی شوروی که در قالب داستان ارایه شده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، مردم عادی که تا آن زمان از خوراک و مسکن و کار بهره مند بودند، به حال خود رها می شوند. قحطی عمومی، فقر و بیماری بر کشور سایه می افکند. میلیون ها نفر از مردم برای زنده ماندن، دیار خود را رها ساخته، آواره ی شهرهای دیگر می شوند. این از هم گسیختگی شدید، میدان عمل به دست یک نیروی فاشیستی می دهد تا از آشفته بازار موجود، به نفع خود بهره جوید و با استفاده از نارضایتی مردم و با دادن وعده ی نان، کار و مسکن به مردم، رای آنها را به خود جلب کند و حکومت را در دست بگیرد. این نیروی مهیب که با کمک مالی مافیای خشن روسیه، یک ارتش خصوصی تا دندان مسلح برای خود فراهم آورده، مقاصد شومی در سر می پروراند. از آنجا که در مانیفست این تشکیلات قدرتمند سیاسی، بازگرداندن کشور به شوری سابق مطرح گشته است، نیروهای مرموزی از خارج تصمیم می گیرند عملیات آن را از درون خنثی کنند.
درباره فردریک فورسایت نویسنده کتاب :
فردریک فورسایت نویسنده کتاب عملیات پنهانی فروپاشی شوروی که به کتاب درباره فروپاشی شوروی نیز مشهور است در زمره روزنامه نگاران پژوهشگری بود که در صحنه های بحرانی بین المللی مانند جنگ بیافرا حضور فعال داشت و گزارش های دست اولی بر مبنای واقعیت از میدان جنگ به رویتر مخابره می کرد. او پیش از آنکه این داستان را بنویسد، چندین بار به مسکو سفر می کند تا از نزدیک شاهد تحولاتی باشد که پس از فروپاشی شوروی در آن کشور رخ داده است. بنابراین، خارج از حوزه داستان، ما شاهد رویدادهایی هستیم که براساس مشاهدات در روسیه بعد از شوروی به وقوع پیوست.
داستان این گونه شروع می شود :
در فصل تابستان بود که بهای یک قرص نان به یک میلیون روبل رسید. این سومین تابستانی بود که کمیابی محصولات، مردم را آزار می داد و دومین سال تورم فوق العاده قیمت ها بود. در فصل تابستان بود که در کوچه پس کوچه های شهرهای ایالتی، برای نخستین بار، مردم از فرط گرسنگی جان دادند. در همان تابستان بود که رئیس جمهور (بوریس یلتسین) در اتومبیل خود دچار حمله ی قلبی شد و به علت دور بودن از مراکز کمک رسانی، کسی نتوانست جان او را نجات دهد. و باز همان سال بود که یک مامور نظافت سند مهمی را از دفتر کاری دزدید. پس از آن ورق برگشت. این جریان به تابستان ۱۹۹۹ باز می گردد.
در بعدازظهر یک روز به غایت گرم و طاقت فرسا، دربان ساختمان نخست وزیری با صدای بوق ممتد یک اتومبیل دولتی، چرتش پاره شد و با یک خیز از اتاقک نگهبانی بیرون جست تا دروازه ی خروجی را برای عبور دو اتومبیل، که پشت سر هم می آمدند، باز کند. گارد محافظ رئیس جمهور، شیشه ی سمت خود را پایین کشید و به دربان فرمان خبردار داد. اتومبیل مرسدس سیاه رنگ مدل ۶۰۰ رئیس جمهور از زیر اتاقی دروازه عبور کرد و وارد میدان استارایا پلوشاد شد و پشت سر آن، اتومبیل چایکا حامل محافظین ریاست جمهوری، آن را دنبال نمود. دربان بخت برگشته که هنوز آثار چرت پاره شده در وجناتش پیدا بود، هنگام عبور اتومبیل دوم، سلام نظامی دیگری برای محافظان بالا انداخت با آرزوی آن که مورد قبول واقع افتد. پس از آن، دو اتومبیل دور شدند.
رئیس جمهور (ولادیمیر پوتین) تنها در صندلی عقب مرسدس نشسته و در افکار خود غوطه ور بود. راننده نظامی پشت رل و در کنارش محافظ ویژه ی او از گروه نظامی آلفا نشسته بود. هنگامی که آخرین بخش مشکونی و ملال انگیز حومه مسکو را پشت سر نهاده به محیط طبیعی و درختان و مزارع سر سبز رسیدند، طبیعت احوال رئیس جمهور به جای آنکه به تبع آن، خوش و خرم گردد، به نهایت افسردگی خود رسید. در طول سه سالی که به قدرت رسیده و جانشین بوریس یلتسین بیمار شده بود، کار مملکت به فقر و فاقه کشیده و شیرازه ی امور آن به کل از هم گسیخته شده بود. این سه سال، نکبت بارترین دوران زندگی او به شمار می آمد. در تابستان ۱۹۹۵، که به عنوان یک تکنوکرات از سوی یلتسین به نخست وزیری منصوب شد تا به اقتصاد روسیه سروسامان بخشد، مردم روسیه به پای صندوق های انتخاباتی رفته بودند تا اعضای پارلمان جدید یا مجلس دوما را انتخاب کنند…
برچسب: جلال رضایی راد فردریک فورسایت نشر نشانه ولادیمیر پوتین
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.