معرفی کتاب آخرین دختر :
کتاب آخرین دختر ؛ سرکذشت تلخ و دردناک نادیا مراد از اسارت و مبارزه با گروه دولت اسلامی یا داعش است. نادیا مرداد در سال ۲۰۱۴ زمانی که داعش به روستای کوچو در شمال عراق حمله کرد به اسارت آنها در آمد و زندگی این دانش آموز ۲۱ ساله از هم پاشید. او مجبور شد به تماشای مادر و برادرانش بنشیند که به سمت مرگ رژه می رفتند. نادیا نیز بین شبه نظامیان داعشی مبادله می شد. مجبور شد لباس های جذاب و تجملی بپوشد و آرایش کند و خودش را برای تجاوز جنسی آماده کند، یک شب گروهی از مردان به طرز وحشیانه ای به او تجاوز می کنند تا اینکه از حال می رود. کتاب آخرین دختر نشر کوله پشتی مجوز انتشار کتاب را اخذ کرده است.
او زخم های حاصل از سوختگی های سیگار و ضرب و شتم را به من (موکلش : امل کلونی) نشان داد. گفت که طی آن کابوس وحشتناک شبه نظامیان داعش او را «کافر کثیف» می خواندند و از تصاحب زنان ایزدی و پاک کردن مذهب آنها از روی زمین به خود می بالیدند. نادیا یکی از هزاران ایزدی بود که توسط داعش گاهی فقط به قیمت بیست دلار در بازار و در فیسبوک فروخته می شد. مادر نادیا یکی از زنانی بود که با بیش از ۸۰ سال سن، تیر باران شدند و در قبرهایی بی نام و نشان دفن شدند. شش تن از برادران او جزو صدها مردی بوند که فقط در یک روز کشته شدند.
او درنهایت موفق شد از طریق خیابان های شهر موصل فرار کند و در خانه یک خانواده مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد. بزرگترین پسر آن خانواده زندگی خود را به خطر میاندازد تا او را به مکانی امن برساند. نادیا با همه برچسب هایی که زندگی به او زده مبارزه کرد: یتیم. قربانی تجاوز. اسیر. پناهنده. در عوض برچسب های جدیدی ساخت: بازمانده. رهبر ایزدی. مدافع زنان. نامزد جایزه صلح نوبل. سفیر حسن نیت سازمان ملل و اکنون نویسنده. آخرین دختر نوشته نادیا مراد ترجمه فارسی عنوان اصلی The last girl است که در سال ۲۰۱۷ منتشر و نویسنده آن برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۱۸ گردید. خرید کتاب آخرین دختر نشر کوله پشتی پیشنهاد ویژه دی بوک برای مطالعه است…
برش هایی از کتاب آخرین دختر :
در طول سه سال گذشته داستانهای بسیاری از زنان ایزدی شنیده بودم که داعش آنها را دستگیر کرده بود و به اسارت برده بود. در هر صورت همگی قربانیان همان خشونت بودیم. ما را در بازار خرید و فروش میکردند یا به عنوان هدیه به تازه سربازها یا یک فرمانده ارشد میدادند و بعد به خانه او می بردند که در آنجا به ما تجاوز شود. تحقیر میشدیم و بیشترمان نیز کتک می خوردیم. سپس دوباره فروخته می شدیم یا بهعنوان هدیه بخشیده می شدیم و دوباره مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار میگرفتیم.
بعضی دخترا روی صورتشون خاک و خاکستر می مالیدن، یا موهاشون رو بههم می ریختن. اما فرقی نمیکرد، چون اونها رو میبردن حموم و دوباره خوشگل میشدن. بعضی از دخترا خودکشی کردن یا رگ دستشون رو زدن. شبه نظامیان داعش هرکسی که دین اسلام را نمیپذیرفت، یا هرکسی که برای فرار خیلی سرکش بود یا سراسیمه بود را میکشتند و آنهایی که آهستهتر می رفتند و عقب مانده بودند را تعقیب کرده و به آنها شلیک میکردند یا گلویشان را میبریدند …
مادرم در یکی از کامیونهای آخر بود. هرگز حال و روزش را در آن لحظه فراموش نمیکنم. باد روسری سفیدش را از سرش انداخته بود و موهای مشکی او که معمولاً فرق وسط بودند آشفته و به هم ریخته شده بودند. روسریاش فقط دهان و بینیاش را پوشانده بود. لباسهای سفیدش گرد و خاکی شده بودند. وقتی داشت پیاده میشد یک لحظه تلو تلو خورد.
یکی از شبه نظامیان بر سرش فریاد کشید و گفت: «راه بیفت.» سپس او را به سمت باغ کشید و به او و سایر زنان مسنتر که نمیتوانستند سریع راه بروند خندید. مادرم از درهای ورودی وارد شد و گیج و مبهوت به سمت ما راه افتاد. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، نشست و سرش را روی دامن من گذاشت؛ مادرم هرگز درمقابل مردان دراز نمی کشید.
برچسب: برنده جایزه صلح نوبل کتابهای درباره داعش
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.