خلاصه داستان کتاب کیمیاگر:
کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو ، داستان زندگی یک چوپان اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک میکند و به شمال آفریقا میرود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. سانتیاگو از بچگی آرزوی دیدن دنیا را داشت. تا سن ۱۶ سالگی در صومعه آموزش میدید و پدر و مادرش علاقه داشتند او کشیش شود. سانتیاگو در نهایت تصمیم میگیرد کشیش شدن را رها کند و با خرید چند گوسفند به همه جا سفر کند. وی در مسیر سفر خود، با یک زن کولی ، مردی که خودش را پادشاه میداند و یک کیمیاگر آشنا میشود. سانتیاگو عاشق فاطمه، دختری از صحرا میشود و… رمان کیمیاگر
در مقدمه رمان کیمیاگر می خوانید:
کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو کتابی بدون جلد را به دست گرفت که به همراه کاروان آورده بودند، با این همه توانست نویسنده اش را بشناسد : اسکار وایلد. آن را ورق زد و به افسانه نارسیس رسید. کیمیاگر، قصه نارسیس را می شناخت.
جوان زیبایی [ به نام نارسیس ] هر روز، در آبگیری صورت خود را می دید و به تماشای زیبایی خود می نشست تا… تا که روزی محو زیبایی خود شد؛ در آب افتاد و غرق شد. در آبگیر، گلی رویید به نام… نرگس.
اسکار وایلد، تعبیرِ تغزلی بر افسانه داشت و پایانش را چنین نوشته بود :
بعد از مرگ نارسیس، پریان کوهستان، به کنار آن آبگیر رسیدند که روزگاری از آبی شفاف و شیرین سرشار بود و اکنون جامی لبریز از اشک های تلخ…. فرشتگان پرسیدند : « چرا اشک می ریزی؟ »
آبگیر گفت: «برای نارسیس گریه می کنم.»
گفتند : « تعجبی ندارد، ماه همه وقت، در تمامی جنگل ها به دنبال آن آفریده زیباروی بودیم ولی… فقط تو می توانستی، هر روز، در مقابل زیبایی او به سجده درآیی… »
آبگیر پرسید : « نارسیس مگر زیبا هم بود؟ »
با تعجب جواب دادند : « چه کسی بهتر از تو خبر داشت؟ بر ساحل تو خم می شد. در آینه ات هر روز، نقش رخ هود می دید. »
آبگیر لحظه ای خاموش شد، پس آنگاه گفت : « برای نارسیس گریه می کنم ولی هرگز زیبایی او را ندیدم. برای نارسیس گریه می کنم چون هر بار که بر ساحل من خم می شد، در آیینه چشمانش زیبایی خود را می دیدم. »
کمیاگر گفت : « این است یک افسانه زیبا. »
برای مشاهده یا خرید کتاب کیمیاگر به انگلیسی روی تصویر زیر کلیک کنید…
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.