معرفی کتاب روزی که رهایم کردی :
کتاب روزی که رهایم کردی ، اثر نویسنده ایتالیایی مرموز و ناشناس که در ناپل به دنیا آمده و کسی از هویت واقعی او خبر ندارد. داستان این رمان به روایت زنی تنها می پردازد که همسرش خیلی ناگهانی یک شب بعد از شام اعلام می کند که تصمیم به ترک خانواده گرفت و بدون هیچ دلیلی می خواهد برای همیشه از خانه برود. به همین سادگی! مرد دیگر زنش را دوست ندارد و نمی خواهد بقیه عمرش را در کنا آنها باشد. این زن را دچار گیجی و سردرگمی می کند .
رمان به شکلی شگفت آور و هیجان انگیز به درگیری های روحی این زن بعد از رفتن شوهرش می پردازد. سیر تحول روحیات زن به تصویر کشیده می شود. نویسنده در لابه لای داستان زندگی زن تصویر هایی هم از شخصیت شوهرش را مجسم می کند، اما نمی شود براساس آن مرد را قضاوت کرد. در این میان از مرد نوازنده همسایه نیز حرف هایی زده می شود که در کم کم وارد زندگی زن می شود.
زن با تمام سردرگمی مجبور می شود از دو کودک خود به تنهایی مراقبت کند.پس از ترک همسر زن به پوچی و بی معنایی زندگی می رسد .احساس زندانی شدن در درون دیوارهای خانه ،از دست دادن هویت ،تاریکی های ذهن ، دشواری های روزمره زندگی ،همه و همه روزها را برایش سخت و جان فرسا میکند. او مجبور است که قوی بماند در این مسیر مشکلات بسیاری را پشت سر می گذارد، به همسرش فکر می کند که چگونه بدون آنها لحظاتش را می گذراند. هنوز باور ندارد که آنها را ترک کرده است، امید، ترس، خیانت، عشقو … مسائلی هستند که در این رمان به زیبایی در کنار هم قرار گرفته اند.
برشی از این رمان بی نظیر :
در زندگی یاد گرفته ام که هیچ وقت عجله نداشته باشم حتی برای رسیدن به اتوبوس ندوم و تا جای ممکن زمان واکنش هایم را طولانی کنم و به آن ها با دیده تعجب و خنده نامطمئن نگاه کنم .هم چنین خودم را عادت داده ام صبورانه منتظر بمانم تا هر احساسی فروکش کند و با لحنی ملایم بیرون بیاید صدا را در گلویم نگه دارم تا خودم را مضحکه نکنم .
شب را به فکر کردن گذراندم، غمگین در تخت دو نفره بزرگمان. هر قدر وضعیت اخیر رابطه مان را بررسی کردم، نمیتوانستم نشانه های واقعی بحران را پیدا کنم. خوب می شناختمش،می دانستم مرد احساسات آرام است. خانه و مراسم خانوادگیمان برایش واجب بود. از همه چیز حرف می زدیم، هنوز بغل کردن یکدیگر را دوست داشتیم، گاهی میتوانست انقدر بامزه باشد که مرا بخنداند تا اشکم در آید.
به نظرم غیر ممکن بود که واقعا رفته باشد. بعدد وقتی یادم افتاد هیچ کدام از چیزهایی که برایش اهمیت داشت را نبرده و حتی از بچه ها خداحافظی نکرده، مطمئن شدم اصلا جدی نیست. وقتی شخصیتی گاهی نسبت به نارضایتی از زندگی واکنش افراطی نشان می دهد.
قبلا هم پیش آمده بود. سالها پیش وقتی فقط شش ماه از با هم بودمان می گذشت، بلافاصله بعد از بوسه ای، بهم گفت ترجیح می دهد دیگر مرا نبیند. عاشقش بودم.با شنیدن این حرف رگ هایم منقبض شد، پوستم یخ زد،سردم شد…
برچسب: شیرین معتمدی کتابهای النا فرانته
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.