خاندان ویال (۴ جلدی)

خلاصه ای از کتاب خاندان ویال

 خلاصه کتاب خاندان ویال (( سه نفر از نوجوانان روستا تصمیم گرفتند به خارج از روستا برای گردش بروند. در مسیر، باد سردی می وزید که صورت و پاهای آنها را می آزرد. بعد از چندی راه رفتن به بیشه زاری رسیدند که پر از برف بود. آنقدر هوا سرد بود که اشک از چشمانشان جاری می شد.

لئون که از دوستان خود بزرگتر بود با عجله از بین قلوه سنگ، توده برف و بوته های خشک حرکت می کرد. به دنبال لئون دوستش نیز با عجله دوید، و خواهر او نیز که از شدت سرما صورتش سرخ شده بود از ترس اینکه از برادرش و لئون جا نماند با سرعت زیادی می دوید در حالی که، آب بینی خود را با با صدای بلند بالا می کشید.

ناگهان لئون با دست خود اشاره ای کرد و گفت آنجاست، منظور او پرنده ی توکا بود، دوستانش نیز به طرف پرنده رفتند. پرنده بیچاره در اثر سرما یخ زده بود و بر شاخه سرو کوهی آویزان شده بود. احتمالا پرنده صبح زود به دنبال غذا یا دانه بوده که ناگهان در تله گرفتار شده بود.

تله را لئون گذاشته بود. با آنکه دوازده سال بیشتر نداشت اما مهارت خاصی در تله گذاشتن برای شکار خرگوش وحشی و پرنده داشت. او پرنده را گرفت و گفت: تا حالا هفت پرنده توکا گرفته ام. هر کدام از این پرنده ها ۱۵ سانتیم می ارزد، همه آنها با هم می شود… نتوانست ارزش توکا ها را حساب کند و با ناراحتی زیادی به دوستانش نگاه کرد.))