پریدخت

برشی از کتاب:

گله ندارم قربانت شوم؛ اما به خدا، حواستان به دل ما نیست. دورت بگردم! دل خمره ی سیرترشی نیست که به بندش کنی و هفت سال بگذاری برسد و عمل بیاید، پیاز داغ است؛ شش دانگ حواس می خواهد. رو برگردانی، جزغاله شده است و آه از دل جزغاله ی ما…

فی الحال در تبریزم. اگر دیدمتان و دیدار تازه شد که خوشا به سعادت من، اگر هم اتفاق دیگری افتاد و مراجعت ننمودم، در کنار برادران مشروطه‌چی خودم در تبریز خاک نموده و سرسراغ از من نکنید که گمنامی را دوست تر می دارم. کتاب پریدخت اثر حامد عسگری

پریدخت جان! حتما در صورت شهادت اینجانب، زوج اختیار کنید و به حیات خویشتن بها دهید. قطعا آن که شما بر وی کمند مهر افکنید، خوشبخت مردی است.

پریدخت جانم! چقدر دوست داشتم از شما پسری داشتیم که در نبودمان عصای دستتان بود.

حال که برکنار این آتش برایتان می‌نگاریم، می‌اندیشیم که ای کاش بیشتر بوسیده بودمتان، ای کاش بیشتر در چشمان مبارکتان زُل می‌زدم، ای کاش بیشتر دست‌هایتان را می‌بوییدیم و ای کاش بیشتر با هم چای می‌نوشیدیم.

آدمی به دنیا آمده است برای دوست داشتن و دوست داشته شدن و خوشا من و شما که برای هم می مردیم. خرید کتاب پریدخت اثر حامد عسگری