معرفی کتاب کیمیا خاتون :
کتاب کیمیا خاتون ؛ داستانی از شبستان مولانا نوشته سعیده قدس رمانی تاریخی درباره دختر خوانده مولانا است. کِراخاتون بعد از ازدواج با مولانا به همراه دو فرزندش کیمیا و شمس الدین به خانه او می آیند. مولانا نیز دو فرزند پسر از همسر قبلی اش به نام های بهاءالدین و علاءالدین دارد. بعد از گذشت چند سال از ازدواج کراخاتون و مولانا، شمس تبریزی وارد قونیه می شود و روابط دوستانه ای با مولانا برقرار می کند. شمس تبریزی پس از رفت و آمد های مکرر به کیمیا خاتون که دارای علایق پنهانی با علاءالدین شده است، دل می بندد و او را از مولانا خواستگاری می کند، مولانا نیز که مرید وی شده بود با تقاضای او موافقت می کند… خرید کتاب کیمیا خاتون
بخش از متن پشت جلد کتاب :
کیمیا خاتون دختر محمدشاه ایرانی و کراخاتون، زیباروی آکدشانی، که پس از مرگ شوهرش به عنوان همسر دوم به عقد و ازدواج محمد جلال الدین بلخی (مولانا) درآمده بود، پس از ازدواج مادرش ساکن حرم مولانا شد و داستان حیرت انگیز زندگی وی بالمآل نگاهی نیز به بخشی از زندگی واقعی، خانوادگی و به عبارت دیگر بُعد انسانی حیات مولانا دارد. یعنی آن بخش از زندگی او که همواره در سایه عظمت ابعاد روحانی، عرفانی و فرا انسانی شخصیتش به محاق فراموشی سپرده شده. از همین روی است که هر چند کتاب کیمیا خاتون این رمان تاریخی برداشتی خیال پردازانه از یک ماجرای واقعی می باشد سعی بسیار رفته تا واقعی ترین تصویر خیالی ارایه گردد.
برشی از متن کتاب را بخوانیم :
همیشه آرزو داشتم یک روزی از پیله بیرون بیایم و خانم شوم و اکنون که به قول آیا، خانم شده بودم تنها مفهومی که توی ذهنم دور می زد و تکرار می شد این بود که حالا نجس هستم و از این به بعد هم ماهی یک هفته نجس خواهم بود. اصلا از در اتاق بیرون نخواهم رفت. از راه رفتنم همه می فهمند که من نجس هستم. لالا را چه کار کنم؟ شام جمعه شب را چه کار کنم؟ اگر بروم همه می فهمند، اگر هم نروم همه می پرسند و بالاخره می فهمند. زن بودند. بی اختیار یاد تصویری افتادم که دایه ام بی بی جان، از چهره قابله من در روز تولدم ترسیم می کرد. خرید کتاب کیمیا خاتون
می گفت بیچاره با حالت عذرخواهانه به همه توضیح می داد که «ای بابا خدا را شکر که سالم است. اگر سالم نبود چه؟ حالا انشالله دفعه دیگر پسر می شود! بعد هم که سراغ پدرم می رود تا به خاطر سلامت مادر و بچه مژدگانی بگیرد، پدرم بدون یک کلمه حرف خانه را ترک می کند و تا شب بر نمی گردد و با همه عشقی که به مادرم داشته، تنها وقتی به خلق و خوی طبیعی و نخستین خود باز می گردد که مادرم برایش شمس الدین را به دنیا می آورد. بی بی جان این را وقتی گفت که قرار شد در باغ بماند و خشمگین بود، شاید برای انتقام از مادرم، ولی ظاهرا برای این که به من بگوید «زن ها همه از بدو تولد گرفتار جنسیت خود هستند، حتی اگر مثل من نجیب زاده باشند».
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.